" سوالی ساده دارم از حضورت، من آیا زنده ام وقت ظهورت؟ "

سلام آقای من، مولای من..

اولین باری که شروع کردم به شعر گفتن شاید ده، دوازده سالم بود

یادمه اونروزا فقط میدونستم ما یه امام غایبی داریم که یه روزی میاد و دنیارو

سراسر صلح و صفا میکنه.. بچه بودم بیشتراز این نمیتونستم درکت کنم ولی یادمه

باهمین چیزهایی که ازت میدونستم گاهی باهات خوب دردودل میکردم...

غروبای جمعه میرفتم پشت بام خونه بهت فکر میکردم و احساس شاعرانه م

گل میکرد و برات شعر میگفتم ..

اولین شعری که تو اون سالها تو مجله مدرسه مون چاپ شد، شعری بود که

برای شما گفته بودم..سنم کم بود اماخداروشکر که شعرو باشما شروع کردم..

 

گذشت و زندگیم اینقدر بالا پایین داشت که باز گمتون کردم...

شاید 18 سالم بود که شنیدم یه بزرگی گفت اگه میخوای امام زمانتو بشناسی،

اگه میخوای ظهورش رو درک کنی، مقدمه ش اینه که از خدا بخوای بهت

فرصت درکش رو بده ..

ازاونموقع به بعد،  با اینکه هنوز زیاد درکی ازت نداشتم اما تصمیم گرفته بودم

مدام از خدا اینو بخوام که اگر شده به اندازه ی ظرفیتم تورو بهم بشناسونه..

همیشه سرنماز یا هروقت که حال دعا داشتم فقط میگفتم خدایا بهم توفیق

درکِ ظهور امام زمانم رو بده..

 

چند سال گذشت و هر چی میگذشت اسمتو که میشنیدم تو دلم

یه بی قراری حس میکردم..

انگار شده بودی کلید همه ی قفلای دلم.. حالا وقتی جایی کسی ازتو میگه،

یادی از تو میشه بی اختیار گریه م میگیره.. بی اختیار دلم برات پر میکشه..

بی اختیار جمعه ها هوایی میشم..انگار خدا دعامو مستجاب کرده آقا..

بی اختیار عاشقت شدم...

 

آقا یه وقتی بود هنوز مفهوم "وعجل فرجهم" را اونقدر که باید درک نکرده بودم...

هنوز به اون اضطرار و بی قراری واقعی نرسیده بودم که بفهمم این دنیا چقدر به

وجود نازنینت نیاز داره..

حالا که  میبینم دنیا دچار چه تلاطمی شده، حالا که روزی نیست خبر بدبختی

و بیچاره گی مسلمانها در سراسر دنیا به گوشمون نرسه ...

حالا که ظلم، خودپرستی، فحشا و کثافت دنیارو گرفته...

آقا، حالا که میبینم بچه های بی گناه مسلمان دارن پرپر می شن تو این

آشوب بازار.. حالا که تو بعضی از کشورای اسلامی روزی نیست که

صدای انتحار، انفجار و بدبختی نباشه...

حالا که همه ی دنیا بوی خون میده ...

حالا تازه یه چیزایی میفهمم...

 

مولای من، بخدا بهت خیلی نیاز داریم..قربونت برم که همه ی این فجایع رو میبینی

و دلت خونه...ما که فقط یه بخشی رو میبینیم، تو که همه چیز جلوی

چشمای نازنینته...

چه زجری میکشی از حال خراب ما وبیشتر از اون، از خرابکاری های ما ...

وای به حال ما که گناهامون مانع ظهورته ... که بی خردیمون که جهالت مون

که نفهمی مون چقدر تورو عذاب میده...

 

آقای من، سرور من، میدونم خیلی بی معرفتم.. هرروز صبح دعای عهد می خونم

و عهد میشکنم... میدونم هفته ی دوبار پرونده هامونو نگاه میکنی..

میدونم چه اشکی میریزی واسه غفلتم،  واسه خرابکاری هام..

 میدونم ضمانت میکنی پیش خدا...آقا همش آبرو میخری

و ما آبرو میبریم... بخدا شرمندم...

 

بیزارم از این خودخواهی ها که بگم چون من امنیت دارم چون من حالم خوبه

دیگه بقیه به درک ..

منم وقتی میبینم مردمی که تو خاک وخون دست وپا میزنن .. بچه هایی که

با وحشت  و کابوس به خواب مرگ میرن...

ظلمی که به این همه مسلمانهای مظلوم دنیا میشه ..اینا دل سنگ رو هم

آب میکنه .. اینا هر مسلمانی رو دچار اشک و اضطرار میکنه..

 

آقای خوبی ها، دعا کن ما سر به راه بشیم، که چشمای نالایقمون به جمالِ مبارکت

روشن بشه ..

که عمر این انتظار طولانی به پایان برسه...که دنیا از حضور نازنیت سراسر

خیر و رحمت بشه..

 

سالار من، حبیب من... برگرد دیگه...

تو که نهایت همه ی خیر و خوبی هایی، تو که تجلی گاه صفات خدایی..

این همه تشنه به جرعه ای از نگاه نازنینت محتاج اند،

که لبریز از عشق و عرفان بشن، که به یمن حضور مبارکت خدارو

بهترو بیشتر بشناسن...

 

آقا بیا که مظلوما، یتیما، بچه های بی پناه به دست نوازش خیر و عدلِ

علی وارت محتاج اند.. 

بیا که دنیا بی تو آشوبه... بیا بهشت دنیا.. بیا آرام دلها .. بیا حجت خدا...

تورو خدا برگرد قدرتو میدونیم...

 

"اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"

+"مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً" به نقل از شیعه وسنی!

 + حال و هوای کریسمس در شهر وشورو اشتیاق مسیحیان برای تجلیل از میلادِ

حضرت مسیح (ع) که به اعتقاد اونها همان منجی عالم میباشد، بهانه ای شد

که من رو یاد غربت منجی حقیقی عالم که همان مهدی موعود (عج) بندازه...

و چه وجه اشتراک زیبایی که به اعتقاد ماهم همراه با ظهور حضرت حجت (عج)

حضرت مسیح (ع) هم دوباره بازخواهد گشت.


/// جمعه ۱ دی ۱۳۹۶ /// 22:30 /// نویسنده: اُمید
Menu
About


سلام من اميدم و اینجا جولانگاه دغدغه ها، خاطره ها، شعرها وخلاصه همه ی نگفته های منه، ازسال های دور تا سال های دورتر..!
اینجا از ماجراهای زندگیم قصه هایی رو حکایت میکنم که شاید خوندنش خالی از لطف نباشه!
Categories
Other